محل تبلیغات شما



به دورها بیاندیش .

به دورترها، به سالهایی که خواهند آمد

و لباس سفیدمان در یک گور؛ یکی خواهد بود

باور کن که من وتو دو پرنده بودیم

که بر شانه های عشق

تنها فرصت کمی از دوست داشتن را از خدا گرفته بودیم

من شاعر رفته هایم و نداشتن ها ، جدایی و نیامدن ها .

باشمایم واژه های لعنتی .

از آمدن بگو .

از آمدن کسی که می آید و می ماند!!!

////

آذر ماهی های عزیز تولدتون مبارک


از کدام ثانیه
از کدام دقیقه گله کنم 
که دیریست
بر گونه های خیسم
نه نوازش نگاهیست از تو.
نه رد مهربانی صدایت.
و نه عشق بازی قمری های روی ایوان.
گله ای نیست اگر روزگاری
چشم در چشم هم 
حتی مرا دیگر به یادت نیاوری
دلخوشم به این که 
تنها از تو خراش قلبی مانده
و تک خطی به یادگار 
از روزگارانی که برای
_دوست داشتنم _ دل دل کردی

 


گیرم در کنار همین شبهای دراز دیوانه و مسخ شده 
پنجره ام باز و دست و چشم خشک شده به راه
به کوچه ای که رهگذرانش هی می آیند و هی میروند 
- بمیرم -
کدام ستاره و ماه در آسمان
روبند سیاه برچهره اش میزند !!؟؟؟
کدامین رهگذر بعد سالها اگر گذرش به کوچه باران افتاد 
روز مرگش را به یاد می آرود !!
راستی کسی می پرسد چند سال از مرگش گذشته است؟!
اما تو .
دلم را نشکن .
شب که شد هفتمش را می گویم در آسمانت بگیر 
همه را هم دعوت کن از زمینیان کسی نباشد 
باشد؟!

باشد ؟!!!
یادت نرود لباس زیبا و نقره ایت را بپوشی
عطر هم بزنی بهارنارنجی باشد 
تا شاید خدا مرا به قداست -پاکی تو - و عطرپاکش در بهشتش جایم دهد 
بگذار همه خیره به تو باشد و مرا باتو بشناسند .
اگر کسی پرسید کیستم ،بگو بامن قرابتی داشت 
هردو خیره به آب بودیم 
اما او به سراب دل بسته بود 
ومن .
باشد؟!
چهلم که شد مرا فراموش کن
تا کمی از غصه هایم کم شود 
که درد میکشی .
لباست را عوض کن .
لباست را به رنگ چشمانت بپوش 
خرمایی .
باشد؟!
میخواهم ته دلم قرص باشد 
که اندکی برای مرگم دل نگرانی .
مثل رنگ چشمانت که وقتی هنوز هم در آن خیره می شوم 
در عمق آن می بینم که هنوز هم دوستم داری .
بس است دیگر؛ نیست ؟!
چهلم را می گویم 
بعد آن تمام پنجره ها را باز کن 
پنجره سوم ،هفتمین آسمان ،دهم ستاره وب یستم مهتاب
تا صدایت را بشنوم 
صدایت بوی ترانه بدهد 
و دستانت بوی غزل 
به گذشته دیگر برنگرد.!
به هیچ گذشته ای !!
روزهایی که در هیچ تقویمت ثبت نکرده ای
فقط خودم میدانستم و خودت 
و تنها هر صفحه ی آن را ورق زدم و با آن پرواز میکردم 
و لبهایی که پراز تکه های دوست داشتن بود 
که واژه واژه میشد 
همه از جنس تو بودن؛ پاک وبی ریا.
وقتی به نوشته هایم خواستی بیایی چشمانت را ببند 
تا احساس غریبی را در چشمانت نبینم 
میدانی که درد میکشم وقتی مرا به یادت نیاوری 
آن موقع دوباره خواهم مرد 
یادت باشد فاتحه ای برایم بخوانی 
این تنها حقیست که به گردن تو دارم 
فاتحه ای برای بهترین روزهایی عمرمان که

هیچوقت .

هیچوقت .

تکرار نخواهد شد
 


تمام واژه ها در شعرهایم.

وعده های نسیه ی بودند

از بازماندگان فصل عاشقیمان!!!

برای فردا.

برای فردایمان .

برای فردایت .

-برای فردایم -

که تو را.

که مارا .

که _ مرا _

آه خواهند کشید .

////

به امید روزهای خوبتر برای همه دوستان .

خدانگهدارتان.


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

انجام کلیه امور حسابداری،حسابرسی،مالیاتی